نمیدانم چه بگویم ولی تااونجایی که میتوانم به پایه عشقت میمانم وفراموشت نمیکنم توهم بامن بمان وجودم احساس غربت می کنم وقتی کنارم نیستی بااشک خلوت میکنم وقتی کنارم نیستی تصویرزیبای توراکنج دلم چسبانده ام اورازیارت میکنم وقتی کنارم نیستی(R) نمیگم دوستدارم چون دیوونتم اینوباید اینوبایدتوخودت ازحفظ باشی نمیگم فدای اون چشای ناز اینوبایدتوخودت خونده باشی نمیگم قربون اون لبات اینوخودت بایدساقی باشی نمیگم هرگزفراموشم نکنم توکه بی من نمخوای زنده باشی.... یکی ازشبهای عیدفصل بهاری بودشادوخندان بودم قرارشده بودهمه بصورت دسته جمعی اونم مجردی بریم بیرون خلاصه بساط روجمع کریم رفتیم هواخنک بودوموهایم براثروزش بادبه آن سووآن سومیرفت یک لحظه نگاهم به شخصی خورد خندهاش منوبه سوی خودش جذب میکرد نگاه کردناش به طرزی بودکه اگه بخوام یانخوام خودبه خود بهش توجه میکردم وقتی اون حواسش به جای دیگه میرفت یه فرصت برام بود که یه نگاه زیرچشمی بهش میکردم وقتی میخندیدم وشوروهیجان به خرج میدادم اون مستانه بهم خیره میشدکه احساساتم راتحریک میکرداون لحظهاهیچوقت ازذهنم نمیره واما... اون شخص الان شده امیده زندگیم وجودم هستیم کسی که وقتی دلم ازجایی گرفته باشه مثله پرندهابه دورم میچرخه دوسش دارم درسته مکان زندگیمون ازهم دوره ولی دلهامون خیلی بهم نزدیکه به امیدروزی که شادوخندان درکنارهم زندگیمونوادامه بدیم این داستان ی دختی باسنی کوچک امادل وسرنوشتی بزرگه بخاطره این نوشتمش که بدونیدعشق بزرگه یک لحظه اس بی آنکه فکرشوبکنی عاشق میشه وکاردستمون میده امیدارم خوشتون اومده باشه اینوتقدیم عزیزم میکنم دوستدارم امیدوارم هیچپوقت تنهام نذاری وتاپای پام وایسی ببببببببببببببوس(عشقم) اگه می دونسنتی قطره ی بارون هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت ! خــــــداحــــــافــــــظ كاش مي دانستم...
چه كسي اين سرنوشت را برايم بافت...
آنوقت به او ميگفتم...
يقه را آنقدر تنگ بافته اي... كه بغض هايم را نمي توانم فرو دهم... عشق یعنی راه رفتن زیر باران عشق یعنی من می روم تو بمان عشق یعنی آن روز وصال عشق یعنی بوسه ها در طوله سال عشق یعنی پای معشوق سوختن عشق یعنی چشم را به در دوختن عشق یعنی جان می دهم در راه تو عشق یعنی دستانه من دستانه تو عشق یعنی...... دوستت دارم تورو عشق یعنی می برم تا اوج تورو عشق یعنی حرف من در نیمه شب عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب عشق یعنی انقباظو انبصاط عشق یعنی درده من درده کتاب عشق یعنی زندگیم وصله به توست عشق یعنی قلب من در دست توست عشق یعنی عشقه من زیبای من عشق یعنی عزیزم دوستت دارم سلام... سلام به تمامی عاشقانه حقیقی سلامی گرم ازعمق وجودم میخوام یه چی ازعشق بهتون بگم شایدبرات براتون جذاب باشه چندروزپیش یه رمان خوندم بنظرم خیلی جذاب بود عشق حقیقی روثابت میکردمن اعتقاددارم که همچین عشق وعلاقه هاوفداکاری هافقط توقصه هاوداستاناست واقعاجذاب بودبهم یاددادچطورعاشق باشم وباعشقم چطورباشم بهم نشون دادکه این دوستی های خیابونی عشق نیس هوس سرگرمیه تنوعه سواستفاده اس و...عشق وافعایی اینه که تمام زندگیت1نفرباشه وجودت امیدت نفس کشیدنت تلخی شیرینیه زندگیت گریه هات خنده هات قلبت هستیت فقط 1نفرباشه1نفرعشق یعنی زانوزدن عشق یعنی فداکاری عشق یعنی تحمل عشق یعنی صبراستقامت یعنی ایستادن تورویه همه (مادر.پدرو...)عشق یعنی به پایه نشستن عشقت تامرگ یعنی تباه زندگیت برای سعادته عشقت یعنی از دست دادن همه بخاطره عشقت و...اماافسوس درجامعه ی ماخیانت هوس سواستفاده دروغ دردرجه ی اول هستن ودیگرعشقی درکارنیس افسوس... سر کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفتن رو صرف کن گفتم: رفتم... رفتی... رفت... ساکت می شوم، می خندم، ولی خنده ام تلخ می شود معلم داد می زند: خوب بعد؟ ادامه بده... و من می گویم: رفت... رفت... رفت... رفت و دلم شکست...غم رو دلم نشست... رفت و شادیم مُرد... شور و نشاط رو از دلم برد... رفت... رفت... رفت... و من می خندم و می گویم: خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته که به آن می خندم پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت: ممنونم.
وقتی که دیگرنبود من به بببودنش نیازمندشدم وقتی که دیگررفت من به انتظارش نشستم وقتی که دیگار نمیتوانست مرادوست بدارد من اورادوستش داشتم وقتی اوتمام کردمن شروع کردم وقتی اوتمام شدمن آغازشدم وچه سخت است تنهامتولدشدن تنهازندگی کردن وتنهامردن...دکترشریعتی خیلی ساده حرفش را گفت: من لیاقت تورا ندارم. اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یادآوری کند؟یا خیانتش را توجیه کند؟
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها میشد !
اگه می دونستی درخت کاج هنگام پر کشیدن پرنده ها چقدر غمگین می شد !
اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
یکی بود ! یکی نبود !
وقتی یکی عاشقته تو دوسش نداری.
بعدش که عاشقش میشی
اون
دیگه عاشقت نیست.
اونوقت میفهمی که چرا اول قصه میگن:
یکی بود!
یکی نبود!
برچسبها:
برچسبها:
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد...حال دختر خوب نبود...نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود...دختر با خودش میگفت:میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...ولی این بود اون حرفات...حتی برای دیدنمم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم... آرام آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد...دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت: نگران نباشید، پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید...درضمن این نامه برای شماست!
دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم، نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم، امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند، اون این کارو کرده بود،اون قلبشو به دختر داده بود...
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
برچسبها:
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم ...
افسوس...
برچسبها:
روی یك سفره احساس
كه بین من و تو پیداست
قلب من سخت اسیر احساس
عشق تو
قطره اشكی است
كه از گوشه چشمت پیداست
روح تو یك گل سرخ تنهاست
حس من
چون یك موج
در تب و تاب دریاست
دستم از دوری دستت تنهاست
چشم تو
رنگ قشنگی است
كه در برگ درختان پیداست
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
یك سبد پر ز ستاره با ماست